نازنیننازنین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

نازنین جون

روزت مبارک مامانی..روز دختر مبارک مامانی

سلام گلی دخترم روزت مبارک امیدوارم هرسال این روز و چشن بگیری گلی بانوی من عسل دختری البته با یه روز تاخیر اومدم بهت تبریک بگم  چون دیروز خونه بابابزرگ بودیم دایی جون اینا از قم اومده بودن زنگ زدن گفتن پاشین بیاین اینجا  میخوایم دخترا کیک بپزن اخه روز دختره خب چرا نمیاین ماهم زودی اماده شدیم رفتیم بعدم عصر دیگه کیک پختیم واسه روز دختری و تازه تولد  فاطمه جون دختر ِدایی جونم  بود دیگه کلی خوش گذشت بهت مامانی  اونجا که راستش شلوغ بود بچه ها  فیلم میگرفتن فرصت  نشد  با شیطونیهایت ازت عکس بگیرم این عکسها هم ماله دیشبه وقتی برگشتیم خونه راستی اینم بگم همه دیروز قبل رفتنمون اتیش سوزوندیها اصلا نمیزا...
29 شهريور 1391

عکسهای دریای ساری که رفته بودیم

اخ جون دریا بابایی چی داری میکشی؟بزار منم کمکت کنم  خیلی خوش گذشت خیلی      اینقدر تو ماسه ها دوست داشتم خوشم میومد خب     مامانی چی نوشتی ؟ بزار بخونمش صبر کن    مامانی اسم منو  نوشتی ؟خیلی دوسم داری ؟ واسه مامانیم خیلی خوابم میاد خیلی خنکه صبحه زوده خب  نی نی ها که زود بیدار نمیشن که!! عکاس :مامانیم دیگه   اینجا عکاس:معلومه دیگه بابایی   ...
20 شهريور 1391

تاب بازی توی پارک

  وقتی سر ظهر  چشمم  از توی ماشین به پارک میوفته میگم تاب تاب گریه میکنم همین میشه دیگه چه حالی میده کسی نباشه  اما  خودمونیم یکم داغ بود هوا اینقدر دوست دارم که نگو هی از پله ها برم بالا بیام پایین خوب دوست دارم خب کوچولویم خب ای بابا اینجا که داغه برم همون سر سره بازی ...
18 شهريور 1391

نازنین با عروسکاش و تاب بازی

اونروز عروسکات و گرفته بودی و رفتی تو حیاط خلوت  بابایی  واست تاب بسته بود میرفتی تاب میخوردی یکمی که گذشت خسته شدی اومدی گفتی" دیده " همون شیشه و بعدم خوابیدی  منم بعدش رفتم کاری داشتم یهویی دیدم عروسکات تو تابن کلی خندم گرفت انگاری اونا رو گذاشتی تابشون دادی   ...
18 شهريور 1391

وقتی نازنین هوس میکنه صورتشو کرم بزنه

ب زار ببینم مامانیم با این کرم چیکار میکنه  صبر کنن ببینم چه جالبه خوشم اومده ای بابا این که کاری نداشت چی شده مامانی؟چرا تعجب کردی؟میخوای بهت یاد بدم چه جوری کرم بزنی ؟ خوب نیگاه کن مامانی زودی یاد میگیری ..اینقدر راحت بود تعجب نکن خب کاری نداشت که!! اینجوری نیگام میکنی ؟چی شده مگه ؟ ...
18 شهريور 1391

موسیقی قشنگ زندگی دوستت دارم مامان جون

اینجا عطر حضورت ..مهربانی صدایت ..قشنگی چشمانت . .گرمی نگاهت همه و همه از مهربانی خداست ا ینجا که تویی هر صبح پرندگان به شوق دیدنت کوچ میکنند و برای شنیدنت ..برای دیدنت ..برای خندیدنت بهار را در تابستان برایم هدیه میاورند .. دلبندم دخترم کودکم مهتابم  بارانم ..اسمانم ..افتابم ..بهارم .. دوستت دارم .. موسیقی قشنگ زندگییَم!!   ...
18 شهريور 1391